نئاندرتال
همینجوری نوشت
ناظم: چشم امیدمون به توعه ها :|
خانواده: تک رقمی فقط :|
من :|
*خداوندا لطفا زیر هزار شه رتبم :| صرفا جهت نا امید نشدن این طفلیا
*خدایا لطفا به این ریاضیِ خر بگو آدم شه و بره تو مغزم:(
*خدا جون امسال معلم جامعه شناسی بخوان لطفا :)
عاشخشم:)
نامرتبط نوشت: دلم بابا می خواد میشه بابای من شوی آقا؟
:(
غافلیم...
هر دقیقه
در قنوت هر نمازت
به یاد ما هستی و دعایمان می کنی
و ما تنها
غروب جمعه که می شود
یادمان می افتد که چقدر جهان بدون تو تهی و خالی ست
نهایتش اینکه
در قنوت های نمازمان می گوییم
اللهم عجل لولیک الفرج
آن هم برای خالی نبودن عریضه..
آه مولای من
مظلوم تر از شما هم مگر هست؟:(
مبارزه یا...
/ امام خمینی/
* ارزش انقلاب بخاطر ارزش های متعالیشه و هستی و بقای این ارزش ها در گرو مبارزه
با شرکی ست که هدفش زدودن این ارزشهاست
انفعال در برابر کفر و دست دوستی به سمت او دراز کردن مساویست با مرگ تدریجی ارزشها
مساویست با گرفتن حیات انقلاب
چون اساسا کفر مخالف با حکومت الهی و ارزشهای خدایی ست
من یک فمنیست نیستم!
هدف من آزادی فکر یک زن از حصارهایی ست که تو برایش درست کرده ای
هدف من فعالیت جسمی پا به پای تو در اجتماع نیست
هدف من فعالیت فکری زنان سرزمینم است
به عنوان یک انسان
نه جنس مونث..
من
طرفدار حقوق خودم و دیگر زنانم
اما
من یک فمنیست نیستم!
بی ایمانی
وقتی برای ازدواجت به وام های بانک و کمک های پدرت
بیشتر از فضل و رحمت خدا اطمینان داشته باشی
یعنی گرفتار بی ایمانی شده ای
یعنی بانک و جیب پدرت را قدرتمند تر از پرودگاری می دونی که در وعده اش تخلف
نمی کنه
*ان یکونوا فقراء یغنهم الله من فضله...
بی ایمانی
وقتی برای ازدواجت به وام های بانک و کمک های پدرت
بیشتر از فضل و رحمت خدا اطمینان داشته باشی
یعنی گرفتار بی ایمانی شده ای
یعنی بانک و جیب پدرت را قدرتمند تر از پرودگاری می دونی که در وعده اش تخلف
نمی کنه
*ان یکونوا فقراء یغنهم الله من فضله...
غریبه ی غریب
می دانیم به آخر خط که برسیم
نه خانواده ای برایمان باقی می ماند
نه دوستی نه آشنایی نه مال و ثروتی و نه هیچ چیز دیگر
می دانیم که حتی عزیز ترین هایمان نهایتا تا گور بدرقه مان می کنند با چاشنی اشک
می دانیم که در لحظه های تنهایی و وحشتمان فقط او می ماند و بس
همان کسی که از رگ گردن به بنده اش نزدیک تر است
نزدیک تر از حبل الورید بودنش را هم می دانیم
انیس و حبیب و رفیق بودنش را هنگام بی مونس و یار بودن را هم می دانیم
همه اینها را می دانیم و باز در زندگی مان غریبه ترین است
غریبه ترین و یا غریب ترین!
همه اینها را می دانیم و باز با انبوه گناه هایمان از او فاصله می گیریم و او باز غریب تر می شود
غریب تر
و باز هم غریب تر
آه..
از آوردن اسمشان هم می ترسم!!!
از وقتی اعلام حضور کرده اند و سر و کله چندش آور یکیشان در خانه ما پیدا شد
شب و روز برای من باقی نمانده
چند شب پیش بود که مثل همیشه مشغول نوشتن بودم و سعی داشتم از سکوت خانه
و تنهایی که در غیاب مادر جان نصیب من شده بود نهایت استفاده را ببرم که این
موجودِ مذکر(بی بال) سیاه چندش را روی دیوار مشاهده و به طبع جیغ گوشخراشی کشیدم!
در این جور مواقع بیشتر به لزوم وجود پدر و یا برادری جهت دفاع از من در مقابل این
غول های کوچک پی می برم و چاره ای جز گریه کردن و جیغ کشیدن نمی بینم!
البته دست خودم نیست و بنده فوبیای سوسک و مارمولک دارم به قدری که در زمستان
هم خواب این حضرات آرامش را از من سلب می کند!
القصه از آن شب کذایی به بعد یکی دو ساعتی در رختخواب به مقوله موجودات
چندش آور فکر می کنم و چندین بار از جا پریده چراغ را روشن غر های مادر را تحمل و
گوشه کنار دیوارها و زمین را بررسی می کنم
و عاقبت هم که با خیال راحت از عدم حضور این موجودات کریه به خواب می روم در
خواب چشمم به جمال نامبارکشان روشن می شود و با جیغ از خواب می پرم
و البته فوبیای من به مارمولک شدید تر و در حد غش و رعشه است!
به امید جهانی عاری از این موجودات خشن و مونث آزار ..
آمین
کتاب.
من می گویم بایستى جوانان، پیران، مردان، زنان، شهریها، روستاییها و هر کسى که با کتاب مىتواند ارتباط برقرار کند، باید کتاب را در جیبش داشته باشد و تا یک جا بیکار نشست - مثل اتوبوس، تاکسى، مطب پزشک، اداره، درِ دکان وقتى که مشترى نیست، در خانه به هنگام اوقات فراغت - کتاب را دربیاورد و بخواند
* غذای جسم برایمان مهم است اما غذای روح نه!